مبارزۀ عدم تشدد از گاندی هند تا گاندی سرحد و سرنوشت پشتون های آنسوی خط
نویسنده : مهرالدین مشید نویسنده : مهرالدین مشید

 

قسمت ششم

   پاچان خان در سال 1890 در قریۀ "اتمانزوی" هشنغری تولد شد و در سال 1987 به عمر 97 سالگی در جلال آباد وفات نمود . خان بعد از آموزش های ابتدایی و متوسط به مطالعۀ اوضاع سیاسی زمان خود پرداخت . او اولتر از همه متوجه اوضاع  سیاسی و  اجتماعی زاد  گاۀ شده و اوضاع آنر در رابطه به تحولاتیکه در اطراف آن جریان داشت ، به مطالعه و کنکاش گرفت . جوانی او برابر بود به دوران پادشاهی امیر حبیب الله خان در افغانستان که او فاقد هر نوع صلاحیت سیاستگذاری های خارجی افغانستان بوده و در سیاست های خارجی خود تابع دولت بریتانیا بود . زادگاۀ خان در به اساس معاهدۀ دو معاهدۀ  تحمیلی "گندمک" در زمان یعقوب خان و "دیورند" در زمان عبدالرحمن خان از بدنۀ افغانستان جدا شده بود و اما این جدایی تحمیلی هر گز نمی توانست میان اقوام دو طرف خط که سابقۀ چند هزار سالۀ تاریخی دارند ، به مثابۀ دیوار آهنین عرض وجود نماید . اقوام دو طرف خط دیورند در هر مقطعی از تاریخ به رغم تلاش های استعماری همیشه در کنار هم بوده و چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ در کنار یکدیگر بوده اند .

به هر حال خان در سرزمینی چشم به جهان گشود که تحت سیطرۀ حاکمیت بریتانیا بود و بوسیلۀ ویسرای هند اداره میگردید که به گونه یی از خود مختاری محلی برخوردار بود . خان پس از آنکه از اوضاع و محیط ملی و بین المللی اندکی آگاهی یافت و پی برد که چگونه انگلیس ها بر زادگاه اش فرمان میرانند و بصورت بیرحمانه یی مردمش را در زیر پاشنه های آهنین استعماری خود خورد ساخته اند . با مشاهده و درگ این حالت احساسات ملی ودینی او بر انگیخته شد ، چه شگفت آور اینکه این احساسات با جوش و خروش جوانی او آمیخته گردید و این آمیختگی به گونۀ موج طوفنده یی خان را برای رهایی مردمش به پیش کشاند.  او به تفکر فرو رفت که چگونه میتواند به رهایی مردم خود بشتابد . او متوجه شد که ناآگاهی و فقر بزرگترین عامل هایی اند که زمینه را برای اسارت بیگانه ها در صوبه سرحد فراهم کرده است  . او در اولین مرحله به جستجوی محو ناآگاهی در زادگاۀ خود گردید . او دریافت که برای نابودی این دیو جهل قبل از همه به تاسیس مراکز تعلیمی نیاز است و در تلاش آن گردید تا مراکزی تعلیمی ییرا در زادگاۀ خود بوجود آورد . او که در زمان حبیب الله خان نمی توانست کمک های دولت افغانستان را جلب نماید و ناگزیر بود که از هرگونه برقراری مناسبات با کابل خود داری نماید ؛ زیرا که حبیب الله به اساس معاهده ییکه با انگلیس ها نموده بود ،  حق مداخله در بیرون از قلمرو های جغرافیایی تعیین شدۀ افغانستان را نداشت . خان که در آنسوی دیورند زنده گی میکرد و از قلمرو های بریتانیایی به شمار میرفت  ، بصورت بیرحمانه یی از کمک های دولت افغانستان محروم گردانیده شده بود . او در صدد فرصت بوده و لحظه شماری میکرد تا دولت مستقلی در افغانستان بوجود آید و  مساعی مشترک را بر ضد استعمار آغاز نمایند .

. در این مدت حوادث مهمی مانند جنگ جهانی اول در سال 1914 رخ داد که تا سال 1918 ادامه یافت . در این جنگ که بریتانیا در برابر آلمان قرار داشت و نیم قاره هم در آشوب جنگ جهانی به نحوی غوطه ور گردید که تاثیرات حوادث این جنگ در صوبه سرحد هم محسوس بود . خان که در آوان جوانی قرار داشت و در برابر این رویداد ها  نمی توانست بی تفاوت باشد ؛ اما سیطرۀ آهنین استعماری بریتانیا بر هر گونه تصمیم های او برای آزادی میهنش سایه افگنده بود که او  نتوانست در آن زمان کار مهمی انجام بدهد . چنانکه مرحوم غبار نوشته است :

" امير حبيب الله خان هنگاميکه جنگ جهانى اول ( ١٩١٤ ) مشتعل گرديد ، دست بسته در انتظار دوستى انگليس نشست و در طى يک دربار عام ( بيطرفى ) افغانستان را اعلام کرد . امير در اين دربار منعقد در قصر استور با حضور سفير دولت انگليس گفت که : خط و ايسرا صاحب هند در خصوص اخبار کيفيت  حرب عمومى اروپا و داخل بودن دولت معظمه برتانيه در اين حرب به حضور ما رسيده و ضمناً بطور اشعار دوستانه نوشته اند که : چون دولت عليه افغانستان از زمان اعليحضرت ضياء الملته والدين مرحوم با دولت معظمه بريتانيا عهد دوستى و پيمان مودت داشته و دارد و در مهمات و مظمات امور خارجه پرسيدن راى و استشاره دولت برتانيا از جمله مواد عهد نامه قرار داده شده و تجديد هم شده است . از آنرو بيطرفى دولت عليه افغانستان را در آين حرب حاضره مناسب تر و موافق تر دانسته . امير بيطرفى افغانستان را اعلان کرد ، در حاليکه در افغانستان هيجان عمومى مردم احساس ميشد . و مردم سرحدات آزاد در خزان همين سال بر ضد استعمار انگليس قيام  کردند " (10).

   در آغاز جنگ جهانی اول شیخ الهند به اساس رهنمود حاج صاحب ترنگزوی و دیگرهم رزمانش به قبایل آزاد رفتند تا قبایل را بر ضد استعمار بریتانیا تحریک نمایند . برای غفار خان وظیفه داده شد تا در خانۀ خود باقی بماند و رابطۀ آنان را با همرزمان هندی آنان تامین نماید .

در آنزمان مبارزات شدیدی در داخل افغانستان و در ایالت های پشتونخواه بر ضد استعمار بریتانیا ادامه داشت .  جنگ جهانی اول چهار سال ادامه یافت ودر این مدت بریتانیان متحمل خسارات ریادی گردید و قوت های انگلیسی در سراسر جهان زیر ضرب نیرو های آلمانی به تحلیل رفته بود و فرصت مناسبی برای کشور های تحت استعمار بریتانیا بود که استقلال خویش را از انگلیس ها بدست می آوردند ؛ اما اختلافات درونی میان قبایل و اعلام بیطرفی از سوی امیر حبیب الله سبب شد تا پشتونخواه به استقلال نرسد . چنانکه عبدالله بختیانی (11) از زبان پاچا خان می گوید که در زمان جنگ اول قیام پشتونخواه در برابر بریتانیا به شکل پراگنده بود نه تحت فرماندهی واحد که بریتانیا به اشکال مختلفی در میان مردم نفوذ کرده بود و به گونه های مختلفی اختلافات را در میان باشنده گان پشتونخواه دامن میزد ؛ اما بعد از کشته شدن حبیب الله در شکار گاۀ کلوش بوسیلۀ یک افسر محافظش اوضاع در افغانستان دگرگون شد که در نتیجۀ آن بعد از بیعت نصرالله خان کاکای امان الله برای برادر زاده اش ، شاه امان الله بحیث پادشاۀ افغانستان تعیین شد و او خواهان استقلال افغانستان گردید که این خواست او مورد خشم انگلیس ها را فراهم کرد و بالاخره جنگ سوم میان انگلیس ها و افغان ها درگرفت که به رغم یک سلسله پیشرفت های افغان ها تا آنسوی خط دیورند ،  شاۀ  جوان و موقع ناشناس نیرو های افغان را به عقب نشینی دستور داد و انگلیس ها استرداد استقلال افغانستان را در سال 1919 اعلام نمودند .

خان غفار خان بعد از استرداد استقلال افغانستان فرصت یافت و به کابل آمد و با امان الله خان و مقامات دیگر افغان ملاقات نمود . چنانکه خود او نوشته است که روابط او با نادر خان و خانوادۀ او خوب بود که نادر خان وزیر دفاع و برادرش سردار عبدالعزیز وزیر معارف بود . وی نوشته است که چند روز بعد نزد نادر رفته وبرای او گفت که قصد ساختن مکتب را در باجور دارم . وی با او موافقت کرد . بعد تر او به جلال آباد آمد وموضوع اعمار مکاتب در باجور را با هاشم خان برادر نادر  درمیان گذاشت که او هم از این تصمیم پاچا خان استقبال کرد . او بعد از بازگشت به با جور دست به اعمار مکاتب زد ؛ زیرا او باور داشت که برای تاسیس یک حزب سیاسی اول نیاز به آموزش است و برای ساختن آن با تاسیس مکاتب سطح آگاهی های مردم قبایل را باید بالا برد . (5)

از این مکاتب شخصیت های نام آور و بیداری  مانند سعادت خان ، جليل ، عبدالولی خان ، عبدالروف خان و دیگران فارغ گردیدند و این ها بودند که کار های بزرگ فرهنگی را برای بیداری مردم قبایل به عمل آوردند . چنانکه خودش می گوید (6) که شخصیت های بزرگی مانند قاضى عطا الله ، ميا احمد شاه ، تاج محمد خان ، عبدالله شاه و خادم محمد اکبر از جملۀ دوستان او از مکتب "اتمازو فارغ گردیدند . هدف از ایجاد مکتب بلند بردن سطح آگاهی مردم و ترویج عدم خشونت بود که این سیاست پاچاخان در آنزمان به مزاح نادر خان هم برابر بود ؛ گرچه امان الله که سر آشتی با بریتانیایی ها نداشت ، چندان تمایلی به مبارزۀ عدم خشونت پاچا خان نداشت ؛ زیرا او خواستار قیام بر ضد انگلیس ها در هر جا بود . به همین اساس بود که او آزادی خواهان هند را کمک کرد و این کار او خشم انگلیس ها را بیشتر برضد او برانگیخت .

پاچان یگانۀ راۀ پیروزی مردم خود را از اسارت بریتانیا در تاسیس جنبش عدم خشونت پیش بینی میکرد و برای آماد شدن چنین جنبشی بلند رفتن سطح آگاهی مردمش را حتمی میدانست تا بتوانند  حرکت خویش را به دور از هر نوع انحراف بصورت درست سمتدهی نمایند . او میدانست که نا  آگاهی و بی خبری مردم صوبه سرحد سبب سده است که قدرت های استعماری بویژه بریتانیا از آنها استفاده نماید ؛ زیرا او دریافته بود که نا آگاهی پشتون ها به مثابۀ سکوی پرشی برای قدرت های شیطانی گردیده است که از وجود آنان بهرههای سیاسی و نظامی نارو انموده اند و حتی از این هم بدتر در برهه هایی ازتاریخ به گونۀ قافله سالاران استعمار سؤ استفاده شده است . از همین رو او سعی نمود تا با باز شدن مکاتب فهم مردمش را ارتقا داده و آنان را با فرهنگ و تمدن جدید آشنا بسازد .  او می خواست که با زدودن جهل صور آگاهی را در اذهان پشتون ها بدمد ؛ زیرا او دریافته بود که جهل بزرگترین دشمن انسانیت است که در آخرین تحلیل هستی مادی و معنوی انسان را به اسارت میکشاند ؛ اما با تاسف گامی را که او برای ارتقای افکار قبایل پشتون برداشت ،  ناتمام ماند  و این ناتمامی ها سبب شده که تا امروز اقوام پشتون دو طرف دیورند نتوانسته اند که خود را از چنبرۀ سیاست های استعمار رهایی ببخشند .

پاچا خان برای حصول استقلال و آزادی مردم خود شروع به فعالیت های سیاسی نمود و سازمانی را به نام "اصلاح افاغنه" را بوجود آورد که اعضای آن اول 30 تن بود و بعد ها به تعداد آنان افزوده شد .

او مبارزه در راۀ آزادی را یک امر الهی و خدمت برای خداوند میدانست و تاکید میکرد که جز از مردم دعای خیر چیز دیگری نمی خواهد . وی باور داشت که تنها خداوند است که برای انسان در برابر تحمل رنج هایش مکافات میدهد و بس .

پاچاخان با آنکه از نادرشاه  شناخت کافی داشت  ؛ اما با توجه به دشواری هاییکه با دولت پاکستان داشت ، ناگزی  بود تا با مقامات کابل سر و گردن بزند و با آنان رابطۀ خوبی برقرار نماید . هدف از این گونه انعطاف های او بیشتر یافتن پایگاۀ مبارزاتی در برابر زمامداران پاکستان بود . شاید دشواری آنروز خان شبۀ حالتی بود که مجاهدین افغانستان در نهایت ناگزیری ها پاکستان را پایگاۀ نظامی خود قرار دادند . 

خان غفار خان میدانست که در اصل جنگ میان شوروی و امریکا است و در این میان پشتون ها هستند که شکار بیرحمانۀ این نیرو های شیطانی می شوند . به باور او سر نخ تشنج در دو طرف دیورند ریشه در رقابت های قدرتهای بزرگ دارد . او تلاش کرد تا با آگاهی دادن پشتون ها  چراغ رستگاری را فرا راۀ شان روشن نماید . از همین رو او  انجمن خدایی خدمتگاران را بنیاد نهاد و اقشار وسیعی از تودههای مردم صوبه سرحد را به دنبال خود کشاند .  چنانکه او توانست که 120 هزار نفر را بدون معاش در جنبش خدایی خدمتگاران گرد هم آورد . هدف او از تاسیس "انجمن صلاح افاغنه" هم ایجاد یک سلسله تحولات اصلاحی و سیاسی در میان پشتون ها بود .  او برای رسیدن به هدف خود از شیوههای سادۀ دعوت استفاده مینمود . او به عکس دیگران مردم را نزد خود نمی خواست ؛  بلکه خود نزد مردم میرفت و آنان را به جنبش اصلاحی خود دعوت میکرد . او هیچگونه باکی از دعوت نداشت و رفتن به مزرعه و دعوت یک دهقان را نه تنها کسر شان می پنداشت ؛ بلکه این عمل را افتخار بزرگی برای انجمن خدایی خدمتگاران برای شگوفایی جنبش عدم تشدد میدانست  .

پاچا خان میگفت که سرخ پوشان یک تحریک سیاسی نه ؛ بلکه یک جنبش اجتماعی است که هدفش مبارزه بر ضد خشونت وعدم تشدد است  .

لشکر خدایی خدمتگاران پاچا خان با دهل ها کوچه به کوچه می گشتند و مردم را به همراهی می خواندند . پاچاخان میگفت خدایی خدمتگاران در بدل خدمت خود ازکسی امتیاز نمی خواهد ؛  بلکه خدمت به خلق خدا را امری الهی تلقی میکرد . وی 40 سال مبارزه کرد و اما به تشدد رو نیاورد . وی بوسیلۀ نامه های خود به حامیان خود نوشته است که من در پناۀ خدا وند هستم  و در مورد من تشویش نداشته باشید . وی می گفت سرخ پوشان انجمنی است برای صلح  و رفاه . وی میگفت خدمت به خدا وند از راۀ خدمت به خلق ممکن است . وی میگفت که او در کودکی گرچه فرزند خان بود ؛ اما با جولا ها و سلمان ها و طبقات پایین جامعۀ خود به ساعت تیری می پرداخت .

 






December 1st, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي